بسم الله الرحمن الرحیم-نیم نگاهی به مقاله دین زیر سایه اسطوره ها- از منبه اطلاعات دوشنبه بسیت وپنچم مرداد – نظریات شخصی است – با اجازه بزرگا ن کم نظیر من تعبیر میکنم- دین زیر ساطور اسطور ه-ها وعجیب است اول اینطور خواندم- یک نقد گونه وبرسی از یک نشست بای ارزیابی و برسی کتاب ای که خانم کان مران امسترانگ نویسنده ومحقق انگلیسی است که به نظر حقیر دربنیاد گرائی دین سا دین اصلی وادیان دیگر در بحثهای کلیدی کتاب نوشتند بسیار فرارتر پوست مدرنیسیم در حقیقت نیمی از پل دردرک مذهب از طریق نص رسیده است گرچه هنوز در راه است بعنوان مثال داستهای قران از جنبه میتوس درک کرده است- درحالیکه داستهای قران هم میتوس است وهم لوگوس است لوگوس درک عقلانی ومیتوس درک لذتهای خیالی وارزوئی که انسان طبیعی دارد وموتور حرکت اش است- نکته که این ارزوی زمانی دراوج است که درحدتعادل باشد-ولی بشر طبیعی این ارزو رابصورت اسطوره درمیاورد به سمت اوج افراطگرائی میکشاند- غرب امروز مشت نمونه خروارتاریخ است- لذا خانم امسترانگ میفرماید- اول میتوس برنده میشود وسپس لوگوس ان میتوس را که درحد افراط است بکنار میگذارد حالذ تاچهد کنار گذاشته باشد مسئله است ولی از این جهت عقلادر حال ازدیاد هستند بحثی نیست ودرجه عقل درهرحال درحال رشد است مثلا درتعددزوجات درقران هملوگوس وهم میتوس هردو وجودارند براینکتاب حضرت استادمعزز جناب دکتر حسینئ غفاری رحمت الله بر کتاب ان خانم نقدی نوشته است تا مسائل گمراه کننده نشود وسگس بعلت برجسته بودن این مقدمه ایاشن مجبور شده است یک کتاب کامل نوشته شود که امیداورم این کتاب درشیراز پیدا شود من قبل از انکه مقاله بخوانم اول سایت انخانم راملاحاظه کردم که ایشان هفت سال راهبه مسیحی بودند وسپس وارد دانشگاه اکسفورد میشوند وتحقیقات در دین پژوهی شروع میکنند وامروزره مذهب خاصی ندانرد ولی قبلا به اسلام بیشتر گرایش دارند انهم بعلت قوانین طلائی که ایشان به ان معتقد هستند- وانرا شرح مفصل دادند وسپس تفسیر سنتی از دین درغرب وتفسیر مدرنیسیم مذهب درغرب وتفسیر پست مدرنیسیم درغرب ملاحظه دکردم این نکته قلتوجه دکرد کم زمانی در لندن بودم دنبال چنین کتابی میگشتم و وجود نداشت ایشان فرمودند واقعه یازده سپتامبر منرابران داشت که دنبال بنیادگرائ بپردازم این وازه بنیاد گرئی دینی از زمان مدرنیسیم شروع میشود وقبل وجودنداشته است وعلت انهم مشخص است زمانیکه علم تجربی پیشرفت واولین مکتب پوزتیسیم است به این نتجه رسیدند علم را باید سیستیمی تنظیم کرد از اوصول مهمه به اصول متوسط وساده واز کلیت به فرعیت وجزیت- وجدول طول وعرض هرموضوع وبرخورد جداواطول عرض باهم وپیا کرائن اجزا ورابطه طولی علت ومعلول- بعضی خواستند مذهب راهم بامعیار سکولاریسیم انجا میتوانست برخورد دریابند در حالیکه تفسیر سنتی یان بوده است کتاب را ازول تا اخر میخواندند وتفسیر میکردند وکم تغیراتی هم دادند وتا مدرنیسیم ثابت باقی ماند سیستمی بوجود نیامد- درمذهب هم لوگوس وهم میتوس خودنص باید مشخص کند یعنی بینادگرائی اسلام را نص بوجود میاورد کسی نمیتواند انرا بوجود اورد- ان جائی که عقل هم جزو نص است میتوانددر تفسیر وبسط درچهارچوب وقالب نص حرکت کند ومدرنیسیم از تعقل به اصالت هرچه بیشتر سود وقدرت رسید وبخش های معنوی وفراعقلئی را تفسیر ذوقی وروحی وروانی وهم اسطوره های کرد-ادامه دارد